نویسنده: مرتضی احمدیمنش (روانشناس بالینی)
تحلیل روانشناسی فیلم هیچکس تو را نجات نخواهد داد.
استیون کینگ نویسنده آمریکایی ژانر وحشت و خالق آثاری از جمله درخشش (The Shining) و کری (Carrie) فیلم ترسناک و دلهره آوری برای فصل هالووین را پیشنهاد کرده است. این نویسنده ۷۶ ساله با نزدیک شدن هالووین پیشنهاد کرده است که دوستداران ژانر وحشت و علمی-تخیلی، فیلم هیچکس تو را نجات نمیدهد (No One Will Save You) با نقش آفرینی کیتلین دیور را تماشا کنند.
در این مقاله قصد نقد فیلم را نداریم و صرفا فیلمهایی که در مقوله روانشناختی حرفهایی برای گفتن دارند، را مورد بررسی قرار میدهیم.
اگر به دنبال یک فیلم علمی تخیلی و یا ترسناک هستید این فیلم را به شما پیشنهاد نمیکنیم، اما اگر مفاهیم روانشناختی را دنبال میکنید یا بطور کلی فیلم مفهومی را میپسندید، باید گفت (هیچکس تو را نجات نخواهد داد) پیشنهاد خوبیست.
این فیلم از منظر روانشناسی ارزشمند است.
فیلم، ماجرای دختری تنها (برین، با نقش آفرینی کیتلین دیور) را روایت میکند که در خانه بزرگی در حاشیه یک شهر کوچک زندگی میکند. فیلم مملو از نمادهایی است که در طول مقاله سعی در رمزگشایی آن خواهیم کرد، اما در آغاز روایت فیلم موضوعی که از دیدگاه نویسنده و کارگاردان اهمیت بنیادی داشته، سکوت و نامفهمومی اصوات است، تا جایی که میتوان آن را یک فیلم صامت در نظر گرفت. اما پاسخ به این سوال که چرا این فیلم در سکوت میگذرد، به تلاش کارگردان برای همزاد پنداری مخاطب با نقش اول فیلم بر میگردد.
از لحظات آغازین فیلم صدای موسیقی و افراد دیگر، به گوش شما گنگ و نامفهموم است و این چیزیست که (برین) در تمام لحضات زندگی خود تجربه کرده است. کارگردان شما را مجبور به تحمل این شرایط تا پایان فیلم میکند تا مقداری از رنج زندگی برین را بهتر درک کنید.
سازندگان فیلم تلاشی برای ایجاد صحنههای ویژه و جدید ندارند بلکه بصورت عمد دست به استفاده از کلیشههای سینمایی زده تا نیت خود را از پرداختن به نمادها به چیز دیگری معطوف نکند. بعنوان مثال حمله فضاییها، بشقاب پرنده و خود آدم فضاییها آنقدر کلیشهای و قدیمی روایت شده، که ممکن است منتقدانی را که درک درستی از منظور کارگردان ندارند به اشتباه بیندازد. در پاسخ باید بگوییم این کار کاملا عمدی صورت گرفته است.
برین ظاهرا در تنهایی و در خانه نسبتا آراسته خود خرسند زندگی میکند، خیاطی میکند و به موسیقی گوش میدهد (موسیقی که فقط آواهایی از آن برای او قابل درک است و روایتگر زندگی خیالی او در شهر خیالی اوست) در معنا برین فاقد قدرک تکلم و شنوایی است و این رازی است که جز مخاطب نکته سنج آن را درک نمیکند. او در گوشهای از خانه، مدینه فاضله خود را ساخته که برای ساختش با ظرافت خاصی از ماکتها و اسباب بازیهای کودکانه استفاده کرده است. گویا شهری جدید با شهروندانی جدید خلق کرده است تا بتواند شهری که ساکنینش ترک او کردهاند را تحمل کند. در طول روز با هوشیاری به زندگی خیالی خود میپردازد، اما در طول شب؟ در طول شب داستان متفاوت است، از منظر روانکاوی شروع خواب آغاز شل شدت تداعیهاست، جایی که مکانیسمهای دفاعی کاهش یافته، رنجها و واقعیات تلخ زندگی سر بر میآورند.
بنابراین با آغاز شب حمله فضاییها آغاز میشود. فضاییهایی که تمام خانههای شهر را علامتدار کردهاند، بدین معنا که قرار است تمام خانهها هدف حمله قرار گیرد.
همانگونه که گفته شد، اگر نمادشناسی این فیلم را دست کم بگیریم اساسا فیلم بسیار گیج کننده و بیمحتوا بنظر خواهد آمد. آدم فضایی (شما بخوانید بیگانگان) سمبلی از کارکترهای ذهنی برین هستند که گاه نمود بیرونی دارند و گاه نه. بیگانگان در طول زندگی برین همواره بودهاند و کابوسهای شبانه او را رقم زدهاند. اما شروع این کابوسها شاید در دو مرحله از زندگی او اوج میگیرد. اولین بار و مهمترین آن به ماجرای تلخ همبازی کودکی برین برمیگردد و ضربه پایانی با مرگ مادر برین اتفاق میافتد. نامهنگاریهای هر روزه برین به دوست مرده خود یعنی ماد و تنهایی برین بر مقبره مادر خود در ابتدای فیلم گویای این تروماهاست.
برین از پس یک حادثه هولناک در کودکی میآید، حادثه ای که تمام زندگی بعد از آن را تحث سلطه خود در میآورد. تمام شهر نسبت به او بیگانه میشوند و نفرت همشریان در چهرههای آنها موج میزند. ماجرایی که در پایان فیلم تا حد زیادی از آن پردهبرداری شده و آن: کشته شدن بهترین دوست برین (ماد) که در یک درگیری ساده کودکانه به دست برین است، تصویری که به روشنی در ذهن برین به خاطر آورده میشود.
آنچه در این فیلم بیشتر از هرچیزی خود را عیان میکند ناتوانی برین برای توضیح این ماجراست، مسئلهای که به عدم توانایی او در شنیدن و بیان واقعیت برمیگردد . کارگردان در انتهای فیلم، این فضا را به مخاطب میدهد تا بیشتر به درک چیزی برسد که دختر کوچک فیلم با آن مواجه شده است. بیگانگان نمادهایی در خوابهای برین هستند که بصورت سمبلیک با نورهایی که روشنگر آنهاست ورود میکنند. نورهای آبی زرد و قرمز و سفینه که نمادی از مکانهای شهریست.
هنگامی که برین توسط یکی از بیگانگان مورد حمله قرار میگیرد، بصورت اتفاقی باعث قتل بیگانه میشود. دقیقا به همان شکلی که به بهترین دوستش آسیب زده بود. جنازه بیگانه بمدت یک روز در خانه برین مخفی میماند تا اینکه، روز بعد توسط سایر بیگانگان (که با نور آبی رنگ به سراغش آمدهاند) کشف شده و بصورت سوگوارانهای به سمت درب خروجی تشییع میشود.
نور آبی در فیلم نمادی از آمبولانس و نورهای (سفید، زرد و قرمز) نمادی از پلیس است که در صحنههای پایانی فیلم به آن اشاره میشود.
در نماهای ابتدایی فیلم لحظات زیادی شاهد این هستیم که بعلت مورد آزار بودن برین، او میخواهد با دیگران ارتباط برقرار کند اما قادر به آن نیست. هنگامی میخواهد از تلفن استفاده کند صدای بوق را نمیشنود (اشاره به معلولیت شنوایی) و هنگامی که میخواهد از پست استفاده کند با خودرو واژگون شده اداره پست مواجه میشود و هنگامی که به پلیس مراجعه میکند با پدر و مادر (ماد) مواجه میشود (پدر ماد مامور پلیس شهر است و مادر ماد به صورت برین تف میاندازد). تکلیف سایر همشهریان این شهر کوچک هم مشخص است، بخاطر گناه آلود بودن دستان برین هیچکس علاقه ای به ارتباط با او ندارد. (به واژگونی خودرو اداره پست دقت کنید).
هیچکس حاضر به نجات برین از دست خودش نیست. آنجا که با شروع شب بیگانگان در چهرهای خاص به سراغش میآیند و ماجراهای گذشته بر برین در طول زندگیاش را به شیوهای دیگر بیان میکنند.
در بخشی از فیلم شاهد دست درازی یک مرد در اتوبوس به برین هستیم، جلوههایی که او به شکل نامتعارفی ادراک میکند. او از اتوبوس پیاده شده و فرار میکند. مرد او را تعقیب میکند.
برین وارد خانه بزرگی میشود که به نظرش آشنا نیست تا کمک بخواهد، در نمایی دیگر، درمقابل خانه ،خود را درمقابل مقبره دوست دوران کودکی (ماد) مشاهده میکند. اگر چه به نظر این حادثه اتفاقی به نظر میرسد ولی ضمیر ناخودآگاه برین همواره او را به سمت گذشتهاش سوق میدهد. برین با دیدین آرامگاه ماد غمگین میشود. ابرهای بزرگ و ضخیمی به سمت شهر هجوم میآورند. ابرهایی که بصورت اغراق آمیزی عظیم، ژرف و پر باراناند. نویسنده ، غم عظیم و بی پایان برین را اینگونه به تصویر میکشد، مردم شهر دستها را بالا برده و در تمنای این توده سیاه از آن استمداد میطلبند (اشاره به همسو بودن مردم با این بار غم یا دست داشتن مردم شهر در ایجاد آن).
برین به سمت خانه میرود. مردی که در تعقیب او بود او را مییابد اینبار بیگانهایست با دستهای بسیار بلند (اشاره به دست درازی به سمت برین). برین بعد از کشمکشهایی، این موجود بیگانه را دفع میکند. در عمل آن مرد داخل اتوبوس توسط یک سفینه (پلیس) به سمت بالا کشیده شده و از ارتفاع رها میشود (مجازات). اتفاقات تلخ زندگی برین در کابوسهای او به اشکال مختلفی نمود پیدا میکند.
همانگونه که گفته شد؛ برین قدرت شنوایی بسیار کمی دارد و قدرت تکلم ندارد، عجیب نیست که در طول فیلم تمام راههای ارتباطی برای او بسته است. تکلم دیگران در طول زندگی برای او مفهومی جز تکان خوردن حنجره و اصوات نامفهوم نداشته است.
هر چقدر فیلم به انتهای خود نزدیک میشود ماجرای بین برین و دوستش ماد بیشتر اولویت میگیرد. برین توانایی بخشیدن خود را ندارد و این را در نامه ای که به دوست متوفای خود نوشته بیان میکند.
نور قرمز (اشاره به پلیس یا مراجع قدرت) به داخل خانه برین میتابد. اینبار یک بیگانه وارد خانه میشود که با دیگران متفاوت است، او قدرتمند است و با نیروی قهری خود خیلی راحت برین را مغلوب میکند. برین تسلیم او میشود. در یک برداشت عجیب از فیلم این بیگانه برین را متقاعد به تکلم میکند، از این طریق که حنجره خودش را به او میبخشد و سپس او را رها میکند.
برین در یک تصویر وهم آلود ماد را میبیند که به سمت او میآید. ماد با چهرهای خندان روبروی او مینشیند و برین تنها دیالوگ فیلم را با حنجرهای که از آن بیگانه عاریت گرفته بیان میکند: "من رو ببخش" . و این آخرین جمله اوست. برین که گویا کارش با این بخش وجودی خودش تمام شده انگشت در دهان کرده آن بخش عجیب را بیرون میکشد و ماد از تصویر محو میشود.
تا اینجای فیلم دیگر میشود فهمید علارقم اینکه برین از ناتوانی در بیان رنج میبرد اما از این توانایی در دیگران متنفر است این اصوات نا موزون همراه با تکان خوردن گلو همواره حکم سرزنش و تنبیه را برای او داشته است. او آرزوی بدست آوردن این توانایی نفرت انگیز را برای چند ثانیه دارد تا بتواند حرفی که همه آن سالها نتوانسته بیان کند به بهترین دوستش بگوید و تمام. دیگر نیازی به این عضو نفرت انگیر آدمها ندارد.
بخش شفا یافته برین که توانسته از ماد طلب بخشش کند، در محل قتل با بخش نابخشودنی برین تلاقی میکند (جنگ درونی برین با خودش بر سر بخشش خود). بخش آسیبدیده را در آغوش میگیرد و سپس چاقویی به پهلوی او فرو میکند. و در همین حال بخشی که توانایی بخشش خود را ندارد تیغ تیزی را از جیب خود بیرون آورده و برین بخشوده شده را میکشد. (سرکوب "خود"غیر قابل بخشش خود توسط برین با شکست مواجه میشود).
در آخرین تلاش بیگانگان ، برین را میبینیم که توسط آنها به داخل سفینه منتقل میشود (نمادی از رواندرمانی و بیمارستان). بیگانه انگشت خود را بر پیشانی برین میگذارد (اشاره به هیپنوز و روانکاوی) بلافاصله برین کودکی شاد خود را به خاطر میآورد و سپس از زاویه امروزیاش با آن واقعه روبرو میشود، روبرو شدن با برین کودکی که بخاطر یک خطا تمام زندگیاش را نابود کرده احساس جدیدی در او ایجاد میکند. در نمایی دیگر برین کوچک پشت میز نشسته و با حزن و اندوه برای دوست مردهاش نامهای مینویسد. برین بزرگسال در مقابل برین کودک مینشیند و دستش را روی دست او میگذارد. این بار انگار برین خود کودکی اش را میبیند ، رنج او را درک میکند و در نهایت او را میبخشد.
در برداشت پایانی فیلم برین از خانه بیرون می آید چهرهها و لبخند مصنوعی مردم و حرکت حنجره آنها را میبیند ولی اینبار آنطور که خود تفسیر میکند بیگانه و بدبینانه بنظر نمیرسند.
سخن پایانی:
برین در تلاش برای بخشش و نجات خویش درنهایت موفق به ایجاد یک تمایز بین خود (ایگو) و کودک آسیب دیدهی بخش تاریک ذهنش میشود و با مشاهده وقایع گذشته به وسیله تغییر زاویه نگاه خود بعنوان فرد ثالث موفق به بازبینی و قضاوت بیرونی خود میشود. او کودک رنجور و آسیب دیده درونش را میشناسد، با او همدردی میکند و زخمهای خود را با مرحم "بخشش" التیام میبخشد.
با توجه به اینکه موارد مختلفی از نظریه روانکاوی فروید در این فیلم بچشم میخورند میتوان گفت نام این فیلم نیز بی تاثیر از سخن معروف زیگموند فروید نبوده است:
"هیچ قاعدهای وجود ندارد که به کار همه بیاید... دست آخر، هر کسی خودش باید خودش را نجات دهد".
مرتضی احمدیمنش (روانشناس بالینی).
دیدگاههای بازدیدکنندگان
مهراوه شیرازی
سلام، بسیار بسیار ممنون از بررسی روانشناسانه فیلم.
118 روز پیش ارسال پاسخواقعا لذت بردم و استفاده کردم.